محمد رضا عزیز خونه
وقتی انسان یک دوست واقعی دارد که خودش هم یک دوست واقعی باشد امرسون محمدرضا جان وقتی از دستش عصبانی میشم میگه مامان دوستت دارم وانقدر میگه تا کلافه بشم وتا بهش نگم من هم دوستت دارم ول کن نیست وزمانی که برای مهدیار اقا شعر ایستا را میخوانم میگه کفش اسکلت من را بیارید ومیپوشه ومیگه برای من هم شعر ایستا را بخونید (محمدرضا به اسکیت اسکلت میگه) و خدا راشکر دستشویی رفتن را یاد گرفته و وقتی هم دستشویی میره میگه مهدیار که نمیتونه دستشویی بره ...
نویسنده :
سعیده
8:21