سلام الان حدود ساعت نه وربع است محمدرضا کنارم ودر انتظار برای اینکه شکک انتخاب کنه ومهدیار هم بیدار شده وفضولی میکنه وسعی میکنه سینه خیز بره ومتعجب از این که چرا نمیذارم سینه خیز بره مجتبی هم مدرسه است والبته امروز از ان روزهای بد اخلاقی محمدرضا اقا است ...
سلام امروز که از خواب بیدار شدم مهدیار را به حمام بردم محمدرضا گفت شامپو را من باید بریزم تا رفتم بجنبم نصف شامپو را رو سر مهدیار خالی کرد صدای داد مهدیار خانه را پر کرد بهر سختی مهدیار را از حمام بیرون اوردم امروز مجتبی کلاسش یادش رفته بود که تازه یه ربع از کلاسش گذشته بود که فرستادمش خدایا چنان کن سر انجام کار تو خشنود باشی وما رستگار ...
سلام امروز که از خواب بیدار شدم مهدیار بیدار شده بود اینکه از صبح تا شب بغلم باشه کمی کلافه بودم ولیامروز هم سپری شد و یکی از روزهای خوب خدا بود طفلی مهدیار تقلا میکنه تا ازبغلم پایین بیاد محمد رضا هم در این شرایط سعی میکنه تا اونوبغل کنم باباش که میادکمی نفس میکشم ...
سلام بالاخره مهدیار راختنه کردیم خیلی گریه کرد در تاریخ سه اسفند توسط دکتر دیانت ساعت +++هشت شب دکتر گفت تا سه روز باید باز باشه وتا یک هفته نباید سینه خیز بره خیلی سخته الان که این را مینویسم محمدرضا پیشم نشسته ودر انتظار انتخاب شکلکه ناگفته نماند تمامی شکلک ها توسط محمدرضا انتخاب میشه ومهدیار بغل مجتبی است ...