محمد رضامحمد رضا، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

مجتبی ومحمد رضا ومهدیار خوشگل های مامان

بدون عنوان

سلام امروز خواستم عکس نماز مجتبی و اقا محمدر ضا با دختر  عمه اش فاطمه خانم را بذارم البته میدونم  که این شکلک با مطالبم سنخیتی ندارد چه کنم محدرضا جان انتخاب کرده است ...
25 اسفند 1390

بدون عنوان

سلام چندروزی نتونستم چیزی بنویسم بخاطر عید وکارهای مربوط به ان امروزپسر ها خیلی خوشحال بیدار شدند وصبحانه را که خوردند مشغول بازی شدند من هم کمی به کارهام رسیدم راستی هنوز برای پسرهای گلم  لباس عید نخریدم  امروز محمدرضا به من میگه بگو بچه ات داره چکار میکنه گفتم پسر گلم تو هم عزیزممی تو هم بچه می  نمدونم تودلش چی میگذره که این سوالها را میکنه کمی دلم براش می سوزه ...
22 اسفند 1390

بدون عنوان

سلام امروز صبح پسران گلم محمد رضا ومهدیار صبح که از خواب بیدار شدند خیلی خوشحال بودند صبحانه شان را بهشون دادم و بعد به حمام رفتند  ومجتبی هم تکلیف دیشبش را صبح ساعت شش انجام داد  ولی امروز پسر خوبی بود وتکلیفش را زود انجام داد راستی گوشی ام را مهدیار شکسته  والان در تعمیر گاه  موبایل بستری است ...
16 اسفند 1390

بدون عنوان

سلام الان حدودا ساعت دوازده است ومهدیار خوابیده البته  صبح حدود ساعت هشت ونیم بیدار شد ومثل همیشه خندانبود ومحمدرضا نیز کماکان بیدار شد والان داره بازی میکنه البته با لب تاب ومجتبی تاز ه صبحکه از خواب بیدار شده یادش اومده مشق ننوشته وبا کمک هم نوشتیمنمیدونم چرا اینطوری شده ما حدود هفت ماه که بخاطر کار باباش به اصفهان امدیم ومجتبی زیاد دل به درس نمیده این بودکار جوجوهای مامان البته چندروز غیبتم بخاطر مسافرت بود ...
15 اسفند 1390