شیرین کاری بابای بچه ها
سلام
برای دنیایت چنان باش که تا ابد زنده ای وبرای اخرتت چنان باش که فردا می میری حضرت علی ع
مطلبی که میخوام بنویسم راجع به دیشب که به اصرار محمدرضا به شهربازی واقع در خیایابان ابشار رفتیم محمدرضا ومجتبی چند تا بازی سوار شدند وخیلی خوشحال بودند ومهدیار هم بغل مجتبی سوار هواپیمایی شدند که میرفت بالا دوباره برمیگشت پایین هم لب بر میچید وهم کنجکاو بود ببینه چه خبره یه منظره جالبی بود ولی سوار بشقاب پرنده نشدندچون مجتبی مثل من کمی از ارتفاع واهمه داره ولی بابای بچه ها قبول نکرد بامحمدرضا سوار بشقاب پرنده شدند سوار شدن همان وپیاده شدن باحالی که حالش خیلی بد بود خیلی ترسیده بودم که تو این شهر غریب چکار کنم خلاصه باکلی اب قند وداروحالش خوب شد این هم از شهر بازی ما
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی