محمد رضامحمد رضا، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

مجتبی ومحمد رضا ومهدیار خوشگل های مامان

بدون عنوان

سلام امروز محمدرضا خیلی خوشحال بود صبح که صبحانه را بهش دادم برای مهدیار میخندید مهدیار هم میخندید مهدیار که تازه دنونهاش یهو داره در میاد بعضی اوقات خیلی نا ارومه بقول مجتبی همه چی را گاز میگیره مجتبی داداش آنهاست که ده سال سن داره وکلاس چهارمه ...
2 اسفند 1390

بدون عنوان

قصه های کودکانه(موش کوچولو و اینه) یکی بود یکی نبود              یک روز موش کوچولویی در میان باغ بزرگی می گشت و بازی می کرد که صدایی شنید:میو میو.موش کوچولو خیلی ترسید . پشت بوته ای پنهان شد و خوب گوش کرد. صدای بچه گربه ای بود که تنها و سرگردان میان گل ها می گشت و میومیو می کرد . موش کوچولو که خیلی از گربه ها می ترسید، از پشت بوته ها به بچه گربه نگاه می کرد و از ترس می لرزید.بچه گربه که مادرش را گم کرده بود، خیلی ناراحت بود. موش کوچولو می ترسید اگر از پشت بوته خارج شود، بچه گربه او را ببیند و به سراغش بیاید و او را بخورد؛ اما بچه گربه آن قدر نگران و ناراحت بود که موش ک...
2 اسفند 1390

بدون عنوان

سلام من مامان محمدر ضا و مهدیار هستم محمدر ضا چهارساله و مهدیار ده ماهه است الان که دارم مینویسم محمدرضا کنارم است و مهدیار خوابیده بعضی اوقات خیلی خسته میشم وخیلی شیرینه میخوام تا حدودی که بتونم کارهاشون بنویسم سسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس ...
1 اسفند 1390