جای خالی مجتبی
بعد از یه مدت طولانی شروع به نوشتن کردم وممنونم از همه دوستان که نگرانم بودند وابراز لطف کردند
واما بگم از احوالات بچه ها
اقا مجتبی چند روز رفته خونه مادر بزرگ خاله دایی و...والبته ار اداره مرخصی گرفته والبته خیلی خوشحالهواز احوالات خودم بگم که دلم براش یه ذره شده وروزی دو بار براش زنگ میزنم وبعضی اوقات اشکم در میادولی اونجا چون با خاله اش میرند صحرا ودشت کمتر دلتنگی میکنه وشاده خدا کنه همیشه شاد وسالم باشه ویا باپسر دایی اش سرگرمه کمتر دلتنگی میکنه البته میگه دلم تنگ شده نه اون حد که مجبور شم بیام این چه مدلیه من نمیدونم واما بشنوید از احوالات این دوتا وروجک که در نبود مجتبی هم دست از شیطونی ور نمیدارنولی دلشون خیلی برای مجتبی تنگ شده محمد رضا وسایل مجتبی را پنهون میکنه ومیگه مجتبی که اومد بهش میدم خوشحال بشه ومهدیار هم تا میگم مجتبی اومد گل از گلش باز میشه ودر را نگاه میکنه
مجتبی هر کجا هستی شاد وسالم باشی دوستت داریم من وبابا دو تا داداشات