بچه ها ی من
سلام به همه دوستان مهربونم ایشالله نماز وروزه تون قبول باشه وما را از دعای خودتون بی بهره نسازید
حدود سه هفته ای میشه که مهدیار اقا را از پوشک گرفتم ولی با اینکه بچه زرنگی یکی در میان میگه وتازه که کارش تمام میشه میگه مامان ببین جیش کردم البته ببخشید گلاب به روتون
خلاصه کارم شده شستن وشستن نمیدونم کی از این مرحله سخت بیرون میاییم
مجتبی از اول ماه رمضون یک در میان مسجد میره و البته روز اول را هم به اصرار خودش روزه گرفت که چنان فشاری بهش اومد که دیگه حرفی از روزه نمیزنه ولی از عمق وجودم خوشحالم که گهگاهی به مسجد میره وامیدوارم برای اینده ش خوب باشه انشالله
اما محمدرضا امروز یک بلندگو اسباب بازی برداشته بود ومثلا داشت صحبت میکرد که بچه ها ورزش کنید خیلی خوبه بعد قوی میشید محمدرضا ومهدیار سر هرچیزی بهم گیر میدن مخصوصا مهدیار که فکر میکنه هر چی تو خونه است مال اونه وخلاصه حکمرانی میکنه کارمن هم شده اصلاح چی چه کنیم دیگه